هفدهمین ماهگرد رستا
رستای ناز مامان و بابا هفده ماهگیت مبارک باز هم یه ماه دیگه گذشت و دختر کوچولوی زندگی ما ، یه ماه بزرگتر شد. این خوشگل خانوم این ماه رو هم در ادامه ماه پیش با پیشرفت بسیار در حرف زدن شروع کرد و البته یه ماه سخت. چون بابا محسن از شب دهم این ماه رفت ماموریت و قرار هست دو ماه دیگه برگرده . رستا هم برای اینکه دورش شلوغ باشه و کمتر برای بابا دلتنگی کنه، به اتفاق مامان، مهاجرت کرده به خونه مامانی و باباجون !! مثل هر ماه خوشمزگی ها زیاد بوده و مامان رستا حافظه اش خرابه... مامان نمیدونه چرا از زمانیکه رفته ترکیه تنبل شده و دیگه خاطرات روزانه رو توی سررسید نمینویسه ... الان این ی...